گسترش اتحاديه اروپا به منطقه قفقاز جنوبي:

رؤيا يا واقعيت(1)

منطقه قفقاز بدليل واقع شدن در منطقه حساس و استراتژيك اوراسيا، امروزه به دلايل ژئوپلتيك، ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك نگاه جهان، قدرتها، بازيگران منطقه‌‌اي و بين المللي را به خود جلب نموده و اهميت فوق‌العاده تاريخي خود را مجددا بازيافته است. قفقاز كه زماني متمادي حياط خلوت و حوزه نفوذ بلادرنگ شوروري روسيه بود ودر ادوار متمادي تاريخ نيز محل منازعه و رقابت بازيگران بوده است، اكنون به محل رقابت ديگر قدرتهاي بزرگ كنوني تبديل شده و هر كدام از بازيگران منطقه‌اي و جهاني بدنبال نفوذ و حضور و تأمين هر چه بيشتر منافع خود هستند. اكنون تسلط بر قفقاز به يك محك و معيار براي جهاني بودن قدرت تبديل شده است. اتحاديه اروپا به عنوان يكي از بازيگران نيز همواره بدنبال اهداف سياسي و اقتصادي خود در اين منطقه است. گسترش اتحاديه اروپايي و اعاده قدرت سابق اروپا به زمان قبل از جنگ جهاني اول و دوم از آرمانهاي اروپاييان است كه تلاش دارند با ارتقاي قدرت و با وحدت مجدد اروپا، قدرت دوباره خود را كسب و به عنوان يكي از قطب‌هاي جهاني مطرح نمايند.با تحقق گسترش اروپا به شرق و مركز طي سال 2004 با الحاق 10 كشور اروپاي شرقي، اكنون كشورهاي تركيه، بلغارستان و روماني و كشورهاي بالتيك و قفقاز جنوبي به عنوان قدم‌هاي بعدي جهت الحاق به اين اتحاديه مطرح هستند. اينكه كشورهاي منطقه قفقاز در چه مرحله‌اي از اين الحاق هستند و اينكه اين امر تا چه حد واقعي و تا چه حد رؤيايي است و تا چه حد اروپاييان آمادگي پذيرش اين كشورها را دارند؟ آيا گسترش اتحاديه اروپا به منطقه قفقاز امكانپذير است و بنيان‌ها و ساختارهاي اين كشورها تا چه حد اجازه ورود آنها را به اين اتحاديه با توجه به معيارهاي سفت و سخت آن (معيارهاي كپنهاك) خواهد داد؟ و خلاصه آيا كشورهاي منطقه قفقاز جنوبي سرانجام به اتحاديه اروپايي خواهند پيوست؟ از جمله پرسش‌هايي است كه تلاش مي‌شود در اين مقاله به آنها پاسخ داده شود.
در پي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق و رفع كمونيسم به عنوان ايدئولوژي غالب جهان شرق، ضرورت سازماندهي گسترش اتحاديه اروپايي به شرق و مركز به عنوان جدي‌ترين اولويت جهت گذاشتن سنگ آخر بناي همگرايي اروپايي يعني وحدت سياسي در دستور كار سران كشورهاي عضو اتحاديه اروپايي قرار گرفت و روز اول ماه مه 2004 با پيوستن 10 كشور تا حدودي شاهد گذاشتن سنگ بناي شكل گيري ايالات متحده اروپا بوديم. نظام بين الملل كه در طول حدودي 3 قرن يعني از سال 1648 بر اساس سيستم اروپايي استوار بود در طول دو جنگ اول و دوم جهاني دچار افول گرديد و نهايتا در سال 1953 عملاً سيستم بين المللي علم‌رغم تلاشهاي فرانسه و انگلستان از قاره اروپا خارج شد و اين امر موجب سرخوردگي كشورهاي موازنه‌گر اروپايي شد. اروپا مجدداً به منظور باز يافتن شكوه و قدرت اقتصادي و سياسي از دست رفته خود تلاشهايي را جهت ايجاد يك اروپاي متحد و يكپارچه مركب از دولتهاي اروپايي آغاز كرد. گسترش اتحاديه اروپا واقعيتي است كه هم براي اروپا دستاورد محسوب مي‌گردد و هم چالش. پس از سقوط ديوار برلين در سال 1989 و گشودن مرزهاي اروپا به سوي شرق، كشورهاي تازه استقلال يافته اروپاي مركزي و شرقي علاقمندي و تمايل خود را براي پيوستن به اتحاديه اروپا بيان داشتند. بدنبال اين اظهار تمايل و فروپاشي شوروي سابق و تحولات بعد از آن و همچنين آرزوي ديرينه اروپا براي تحقق وحدت كامل اروپا كشورها و نهادهاي تصميم‌گير در اتحاديه اروپا تلاشهاي خود را براي اين امر آغاز نمودند. در سال 1992 پيمان اتحاديه اروپا رسماً اعلام كرد:«هر كشور اروپايي براي عضويت و پيوستن به اتحاديه اروپا مي‌تواند درخواست نمايد» به هر حال در حاضر ضرورت سازماندهي گسترش به شرق و گذاشتن سنگ بناي همگرايي اروپايي يعني همگرايي سياسي از جدي‌ترين اولويت‌هاي اتحاديه اروپا از هنگام تأسيس آن مي‌باشد.
امضاي پيمان ماستريخت در نشست سران 12 كشور عضو جامعه اروپايي در فوريه 1992 در ماستريخت هلند نقطه تكامل تحولات اروپا بود كه نويد دستيابي به يك وحدت و همگرايي كامل را مي‌داد. اين پيمان نقطه عطفي براي اتحاديه اروپايي با توجه به تحولات پس از جنگ سرد بود. اولين دستاورد بزرگ اين پيمان تكميل پايه {1} وحدت اقتصادي با تشكيل اتحاديه پولي و اقتصادي اروپايي، تشكيل بانك مركزي اروپايي و تعيين «يورو» به عنوان پول واحد اروپايي و رواج يافتن آن در ژانويه 2002 بود. البته در نشست سران 12 كشور اروپايي در ماستريخت هلند دو قرارداد «اتحاديه سياسي» و «اتحاديه اقتصادي و پولي» نيز به امضاء رسيد كه بر اساس آنها «اتحاديه اروپايي» جايگزين «جامعه اروپايي» گرديد و در زمينه دو ستون بعدي يعني سياست خارجي و امنيتي مشترك و همكاري‌هاي حقوقي، قضايي، مدني، اجتماعي و امور داخلي نيز اقدامات هماهنگ آغاز گرديد. بنابراين با توجه به تحولات بوجود آمده پس از فروپاشي بلوك شرق يعني ابرقدرت شوروي، موضوع گسترش اتحاديه اروپايي به اروپاي مركزي و شرقي به عنوان مهمترين وظيفه اتحاديه اروپايي ابتدا در دستور كار سران قرار گرفت كه در آن مرحله 13 كشور با توجه به ارائه درخواست عضويت در فهرست آن مرحله از گسترش اتحاديه قرار گرفتند كه 10 كشور آنها (لتوني، ليتواني، استوني، اسلواكي، اسلووني، قبرس، مالت، لهستان، چك و مجارستان) به اين اتحاديه پيوستند و دو كشور بلغارستان و روماني در سال 2007 خواهند پيوست و در مورد تركيه هنوز هيچگونه تصميمي اتخاذ نشده است.
همزمان با پيوستن كشورهاي اروپاي شرقي به اتحاديه اروپا، تلاشهايي نيز از سوي اين اتحاديه با تمايل و علاقه و حتي درخواست كشورهاي حوزه بالكان و كشورهاي منطقه قفقاز جنوبي هم طرح و در دستور كار سران و اعضاي اين اتحاديه قرار گرفت كه در خلال بيش از يك دهه اخير كه از استقلال اين كشورها مي‌گذرد اقدامات زيادي براي تحقق اين امر صورت گرفته است كه در ذيل پس از ذكر كوتاه مفهوم گسترش اتحاديه اروپايي و مراحل تاريخي آن به شرح آنها خواهيم پرداخت:

مفهوم گسترش اتحاديه اروپايي

تشكيل جامعه ذغال سنگ و فولاد به عنوان سنگ بناي اول وحدت و روند يكپارچگي اقتصادي اروپايي و همچنين به عنوان مرحله صفر گسترش جامعه / اتحاديه اروپايي نتايج مثبتي همانند تأمين منافع جمعي كشورهاي اروپايي، همكاري كشورها در جهت رفع نيازهاي جمعي، افزايش توان جامعه و همچنين قدرتمند‌تر شدن تك‌تك كشورهاي اروپايي ازطريق اتحاد و همكاري‌ را در پي داشت. نتايج مثبت حاصله از اين حركت طراحان و معماران روند همگرايي اروپايي، زمينه‌ها و بسترهاي لازم براي ساير كشورهاي علاقمند جهت پيوستن به اين جامعه را فراهم نمود. با ابراز تمايل تعدادي ديگر از كشورهاي اروپايي جهت الحاق، جامعه اروپايي موضوع گسترش را در دستور كار خود قرار داد. بنابراين آغاز و تقويت روند همگرايي، بستر و پيش‌زمينه گسترش جامعه و سپس اتحاديه اروپايي گرديد. به عبارت ديگر همانطور كه تحقق روند وحدت و همگرايي بيشتر ميان كشورهاي قاره اروپا طرح اوليه و زيربنايي طراحان اروپايي بود،‌موضوع گسترش نيز از آغاز تا كنون، دومين پروژه اروپاييان بوده و هست. لذا، هر چند سابقه تاريخي موضوع گسترش به اوايل دهه 1950 بر مي‌گردد ولي امروزه وقتي صحبت از مفهوم گسترش به ميان مي‌آيد تأكيد و منظور اصلي «گسترش اتحاديه اروپايي» به اروپاي مركزي و شرقي (مرحله كنوني) بدليل وقوع تحولات پس از فروپاشي شوروي به منظور وحدت مجدد قاره اروپاست. به هر حال، موضوع گسترش اتحاديه اروپايي بخشي از مأموريت تاريخي جامعه و سپس اتحاديه اروپايي بوده و امروزه اين موضوع مهمترين فرصت تاريخي براي اروپا در طليعه قرن 21 مي‌باشد. گسترش، طرحي تاريخي جهت همگرايي بيشتر قاره اروپا با مقاصد صلح‌آميز و توسعه منطقه صلح و ثبات و شكوفايي اقتصادي و رفاه براي كشورهاي عضو و متقاضي است. گسترش فرصتي براي پايان تقسيم مصنوعي اروپاست كه قاره اروپا را براي حدود 60 سال به دو نيمكره شرقي و اروپاي غربي تقسيم نموده بود. گسترش اتحاديه اروپايي نه تنها سنگ بناي اروپاي جهان آينده است، بلكه شاخص ديگري براي تحليل روند همگرايي در اروپاي باختري پس از جنگ سرد است.
رومانو پرودي رئيس كميسيون اروپايي اين مفهوم را چنين توصيف و تبيين مي‌نمايد؛«گسترش، اجراي پروژه اروپايي است. اين پروژه طي نيم قرن، صلح، ثبات، دموكراسي و شكوفايي را براي اروپاييان به ارمغان داشته است و اين روند بايد براي كل قاره اروپا اجرا گردد. گسترش شاهكار سياسي ما اروپاييان است. بالاترين اولويت من و كميسيون اروپايي موضوع گسترش بود و حتي در اين دوران نام كميسيون را كميسيون گسترش مي‌ناميدند و اكنون شاهد تحقق اين امر هستيم. اگرچه گسترش داراي هزينه‌هايي است ولي هزينه گسترش در مقايسه با هزينه‌هاي عدم گسترش بسيار اندك است». {2} با توجه به روند تحولات نظام بين الملل در اواخر قرن 20 كه با فروپاشي شوروي و ديوار برلين و وحدت دو آلمان همراه بود، روند جهاني به گونه‌اي رقم خورد كه اتحاديه اروپايي از يك‌سو، با فرصتي تاريخي براي گسترش فضاي حياتي خود مواجه گرديد و از سوي ديگر گزينه بهتري در مقابل خواست كشورهاي اروپاي مركزي و شرقي مبني بر پيوستن آنها به اتحاديه را با توجه به تحولات جهاني فراروي خود نداشت. بنابراين، گسترش اتحاديه اروپايي در اين مقطع زماني به معناي گسترش فضاي حياتي اتحاديه اروپايي به سمت «كشورهاي اروپاي مركزي و شرقي» و پيوستن 10 كشور اروپاي مركزي و شرقي است.

مراحل گسترش اتحاديه اروپايي

جامعه / اتحاديه اروپايي از بدو تأسيس تاكنون و طي نيم قرن 4 مرحله از گسترش را سپري نموده است و مرحله كنوني، مرحلة پنجم گسترش اين اتحاديه است كه در ماه مه 2004 اين مرحله نيز به سرانجام مي‌رسد. مراحل 4 گانه گذشته در سالهاي 1973، 1981، 1986 و 1995 انجام شده است و در هر مرحله به ترتيب 3،2،1 و 3 عضو جديد به آن پيوسته‌اند كه در مجموع به 15 عضو رسيده است و با احتساب افزايش 10 عضو جديد به اتحاديه اروپايي از اول ماه مه 2004 تعداد كشورهاي عضو اين اتحاديه به 25 كشور رسيد. پس از سپري نمودن موفق مراحل قبلي گسترش از 6 عضو به 15 عضو طي چهار مرحله، اتحاديه اروپايي اكنون بزرگترين مرحله گسترش را در مقطعي حساس، هم از لحاظ تنوع و هم از لحاظ گستره و قلمرو و به عبارتي مساحت (با 34% افزايش) و همچنين جمعيت (با 105 ميليون نفر افزايش) سپري نمود كه نسبت به مراحل قبلي از تفاوتهاي زياد و چالش‌ها و تأثيرات بيشتري برخوردار بود. چرا كه كشورهاي نامزد اگرچه جزو قاره اروپا محسوب مي‌شوند ولي همة‌ آنها در بخش اروپاي شرقي و 60 سال زير سيطره كمونيسم و بلوك شرق يعني اتحاد جماهير شوروي هر كدام داراي پيشينه، تاريخ، فرهنگ و آداب و سنن متفاوت و همچنين با شرايط سياسي و اقتصادي مختلف و بعضاً ضعيف هستند. اين درحالي است كه چهار مرحله قبلي گسترش در بين فقط كشورهاي اروپاي غربي كه از همه جهات همگراتر و نزديكتر بودند، اتفاق افتاد. بر اساس تصويب شورا و كميسيون اروپايي در مرحله پنجم (كنوني) گسترش اتحاديه اروپايي، 10 كشور اروپاي مركزي و شرقي در اول ماه مه 2004 رسماً به اتحاديه اروپايي ملحق شدند. ضمناً قرار است دو كشور بلغارستان و روماني نيز در سال 2007 به اين اتحاديه بپيوندند و در مورد تركيه نيز تصميم گرفته شد تا در سال 2005 در خصوص آغاز تاريخ مذاكرات الحاقي تصميم‌گيري نمايند.

1. مرحله بيش از گسترش (مرحله صفر يا مرحله ابتدايي):

تشكيل «جامعه ذغال سنگ و فولاد اروپا» اولين قدم و سنگ بناي همگرايي اروپايي (بعد اقتصادي) و نقطه ابتدايي و به عبارتي مرحله آغازين يا پيشين گسترش اتحاديه اروپايي است كه با پيوستن كشورهاي فرانسه، آلمان، ايتاليا، هلند، بلژيك، هلند و لوكزامبورگ (بنه لوكس) در آوريل 1951 طي امضاي پيماني در پاريس بوجود آمد. بعد از انعقاد اين پيمان اولين گام در مسير يكپارچه كردن اروپا فراهم گرديد و بعدها نقطه آغاز همگرايي و سكوي حركت به سمت گسترش جامعه / اتحاديه اروپايي گرديد.

2. مرحله اول: گسترش به سمت شمال:

اولين تقاضا و درخواست براي عضويت در جامعه اروپايي در سال 1961 يعني تنها 4 سال بعد از امضاي پيمان رم در سال 1957 و 10 سال پس از امضاي پيمان ذغال سنگ و فولاد به جامعه اروپايي ارائه شد. حدود 11 سال به طول انجاميد تا كشورهاي متقاضي يعني انگليس، دانمارك و بريتانيا بدليل مجادلات و مشاجرات سياسي و سازماني به عضويت جامعه اروپايي درآيند.
به هر حال پس از 11 سال انتظار و مذاكره و مشاجره، كشورهاي دانمارك، ايرلند و انگلستان در سال 1973 به جامعه اروپايي ملحق شدند و بدين ترتيب تعداد اعضاي جامعه اروپايي پس از تكميل مرحله اول گسترش به 9 عضو رسيد.

3. مرحله دوم: گسترش به سمت جنوب:

بعد از سه سال از تكميل مرحله اول گسترش، جامعه اروپايي با يك مجموعه جديدي از چالش‌ها در منطقه مديترانه مواجه شد. در مرحله دوم گسترش، كشورهاي يونان، اسپانيا و پرتغال مطرح بودند ولي بدليل برخي مشكلات در مذاكرات الحاقي با اسپانيا و پرتغال، نهايتاً فقط يونان پس از سه سال مذاكرات گسترده‌ در سال 1981 به عضويت جامعه اروپايي درآمد.

4. مرحله سوم: گسترش به سمت جنوب:

با توجه به عدم موفقيت جامعه اروپايي و كشورهاي اسپانيا و پرتغال در حل اختلافات فيمابين، مجدداً با اعلام موافقت سران جامعه اروپايي در سال 1984، مذاكرات الحاقي بين جامعه و كشورهاي اسپانيا و پرتغال آغاز گرديد. بدنبال مذاكرات زياد بين اعضاي جامعه اروپايي و كشورهاي متقاضي و حل و فصل اختلافات، نهايتاً دو كشور اسپانيا و پرتغال رسماً در اول ژانويه 1986 به عضويت اين جامعه درآمدند.

5. مرحله چهارم: گسترش به سمت شمال:

چهارمين مرحله گسترش جامعه اروپايي با پذيرش كشورهاي اتريش، سوئد و فنلاند در ژانويه 1995 بعد از تصويب پيمان مربوط به «اتحاديه اروپايي» {3} بوقوع پيوست. بطور كلي مذاكرات مرحله چهارم گسترش به مراتب سريعتر و آسانتر از مراحل قبلي اتفاق افتاد. ميانگين مذاكرات الحاقي اين مرحله از نظر زماني كوتاه‌ترين آن نسبت به مراحل گذشته بود و در مجموع 13 ماه به طول انجاميد. با پايان مرحله چهارم گسترش، تعداد اعضاي اين اتحاديه به 15 عضو رسيد.

6. مرحله پنجم: گسترش به سمت شرق و مركز:

فرآيندي كه براي اجراي مرحله پنجم گسترش طي گرديد حدود 14 سال به طول انجاميد طولاني شدن روند الحاق كشورهاي اروپاي مركزي و شرقي به اتحاديه اروپايي بدليل تغيير و تحولات شرايط و فضاي بين المللي، نوع، ماهيت،‌شرايط و وضعيت سياسي و اقتصادي كشورهاي متقاضي و مواردي چند كه مجال توضيح آنها در اين مقاله نيست، بود. در اين مرحله 13 كشور مجارستان، بلغارستان، اسلووني، اسلواكي، روماني، ليتواني، لتوني، استوني، جمهوري چك، تركيه، لهستان، قبرس و مالت تقاضاي عضويت در اين اتحاديه را نمودند كه پس از حدود 14 سال مذاكرات فشرده نهايتا اتحاديه اروپايي با پيوستن 10 كشور مزبور به استثناي تركيه، روماني و بلغارستان براي ماه مه 2004 موافقت نمود كه با احتساب مراحل قبلي تعداد اعضاي اتحاديه اروپايي به 25 عضو رسيد.

7. پيش‌بيني مراحل بعدي گسترش اتحاديه اروپايي:

در خصوص مراحل آينده گسترش اتحاديه اروپايي و اينكه چه كشورهايي در مراحل آتي پس از پيوستن 10 كشور لهستان، استوني، لتوني، ليتواني، مالت، اسلواكي، مجارستان، چك و قبرس،‌به اين اتحاديه ملحق خواهند شد بايد گفت كه طبق مصوبه اجلاس كپنهاگ در دسامبر 2002 كشورهاي بلغارستان و روماني در مرحله بعدي گسترش قرار دارند كه در سال 2007 خواهند پيوست. كشورهاي غرب بالكان {4} نظير بوسني و هرزه‌گوين، كرواسي،‌ مقدونيه،‌ آلباني و مونته نگرو و همچنين تركيه و جمهوري‌هاي سابق يوگسلاوي و يوگسلاوي و بعضي كشورهاي ديگر كه به نوعي خود را اروپايي مي‌پندارند نظير آذربايجان ، ارمنستان وگرجستان از منطقه قفقاز جنوبي در مراحل بعدي گسترش قرار دارند. جدول ذيل گوياي مراحل گسترش اتحاديه اروپايي از آغاز تا كنون و مراحل احتمالي بعدي است. {5}

مراحل گسترش

كشورهاي الحاقي

سال عضويت

مرحله ابتدايي (صفر)

هلند و بلژيك

1951

مرحله اول گسترش

ايرلند، دانمارك و انگلستان

1973

مرحله دوم گسترش

يونان

1981

مرحله سوم گسترش

پرتغال و اسپانيا

1986

مرحله چهارم گسترش

فنلاند، اطريش و سوئد

1995

مرحله پنجم گسترش

مجارستان و مالت

2004

مرحله ششم

بلغارستان و روماني

2007

مرحله هفتم

كرواسي، يوگسلاوي سابق، مقدونيه

؟201

مرحله هشتم

گرجستان، ارمنستان و آذربايجان

؟؟20

؟؟؟

؟؟؟

؟؟؟

اهميت منطقه قفقاز جنوبي و نگاه استراتژيك اتحاديه اروپا به آن

منطقه قفقاز {6} بدليل واقع شدن در منطقه حساس و استراتژيك «اوراسيا» {7} كه از نگاه برژينسكي و به تعبير استالين و هيتلر «قلب جهان» محسوب مي‌شده، امروزه پس از حدود يك قرن مجدداً به دلايل ژئوپلتيك، ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك نگاه جهان و قدرتها و بازيگران منطقه‌اي و بين المللي را به خود جلب نموده و اهميت فوق‌العاده تاريخي خود را بازيافته است. قفقاز دو درياي مهم سياه و خزر را به هم پيوند داده و از اين طريق محل و حلقه اتصال آسيا و اروپا شده است. منطقه قفقاز كه به جهت تعدد اقوام (50 قوم) به موزائيك اقوام مشهور است داراي جمعيتي حدود 22 ميليون نفر با وسعت 400 كيلومتر مربع مي‌باشد. قفقاز كه زماني كريدور حمل و نقل و بزرگراه اروپا و آسيا بوده، مجدداً در حال احيا و كسب اهميت اقتصادي و استراتژيك و تاريخي سابق خود مي‌باشد. اين منطقه اكنون به عنوان مسير انتقال خطوط لوله نفت و گاز درياي غني‌ خزر به اروپا و غرب مطرح و بر اهميت آن روز به روز افزوده مي‌گردد. قفقاز كه زماني متمادي حياط خلوت و محدوده محصور و بسته و صرفاً منطقه نفوذ اتحاد جماهير شوروي و بيش از يك دهة اخير روسيه بود و در ادوار متمادي تاريخ نيز محل منازعه و رقابت بازيگران بوده است، اكنون به محل رقابت ديگر قدرتهاي بزرگ كنوني تبديل شده و هر كدام از بازيگران منطقه‌اي و جهاني بدنبال نفوذ و حضور بيشتر خود و تأمين هر چه بيشتر منافع خود هستند. اكنون تسلط بر قفقاز به يك محك و معيار براي جهاني بودن قدرت تبديل شده است كه اين نكته بسيار حائز اهميت است. بي‌شك نگاه بازيگران نگاه تك بعدي نيست و همگي بر اهميت ژئواكونوميك، ژئواستراتژيك و ژئوپلتيك آن واقف و بر اساس آنها بدنبال منافع خود هستند.
برژينسكي در كتاب خود تحت عنوان «صفحه شطرنج: برتري آمريكا و الزامات ژئواستراتژيك آن» {8} بدنبال تقرير اين موضوع مي‌باشد كه: از زمان تعامل سياسي ابرقدرت‌ها، «اوراسيا» مركز قدرت جهاني محسوب مي‌شده و اين منطقه بر بقيه جهان سلطه و تفوق داشته است. زيرا اوراسيا بزرگترين منطقه جهان و از نظر ژئوپلتيك محوري‌ترين بوده و قدرتي كه بر اوراسيا مسلط باشد، مي‌تواند سه منطقه پيشرفته و داراي اقتصاد پويا را كنترل نمايد. اما اكنون براي اولين بار قدرتي غير اوراسيايي همچون آمريكا در عرصه روابط بين الملل ظاهر و قدرت فائق جهاني شده است ولي با اين وجود از اهميت استراتژيك اوراسيا بدليل همجواري با اروپا و مركز حياتي رشد اقتصادي در شرق هيچ كاسته نشده است. {9}
هم هيتلر و هم استالين معتقد بودند:«اوراسيا قلب جهان است و هر كس اوراسيا را كنترل نمايد، جهان را كنترل خواهد كرد». {10}
برژينسكي در اين كتاب با بر شمردن ويژگي‌ها و ارزش ژئوپلتيك اوراسيا ظاهراً بالكان اوراسيا (قفقاز) را بدليل وجود اقوام و اقليت‌ها و منازعات قومي و نژادي و به زعم وي «موزائيك قومي» يكي از نقاط حساس و مهم‌ معرفي مي‌كند كه بدليل رقابت بازيگران مهم منطقه‌اي نظير روسيه، ايران و تركيه مي‌تواند موانعي را در جهت تسلط آمريكا بر اين نقطه حساس و به عبارتي نقطه وصل يعني قفقاز جنوبي ايجاد نمايد.به هر حال، مهمترين فاكتورها و ويژگي‌هاي برجسته منقطه قفقاز جنوبي را بطور اجمال اينگونه مي‌توان بر شمرد: وجوذ ذخاير غني‌زيرزميني انرژي (نفت و گاز)، داشتن موقعيت جغرافيايي مهم بين درياي خزر و درياي سياه در حوزه اوراسياي جديد، مسير و كريدور حمل و نقل و به ويژه انتقال انرژي درياي خزر به اروپا و غرب، حلقه وصل اروپا و آسيا، قرار داشتن بين دو دين بزرگ اسلام و مسيحيت، پل ارتباطي ميان شمال و جنوب و شرق و غرب، محل تلاقي تمدنهاي بزرگ و كهن، تبديل شدن از مسير تجارت شرق به غرب از لحاظ تاريخي به مسير توسعه و كريدور حمل و نقل و به ويژه ترانزيت انرژي از جنوب به شمال يا برعكس در تاريخ مدرن كنوني. {11} اتحاديه اروپا به عنوان يكي از اين بازيگران با وقوف به اهميت منطقه قفقاز جنوبي نيز همواره بدنبال رسيدن به اهداف سياسي و اقتصادي خود در اين منطقه است.

رهيافت‌هاي موجود در اروپا نسبت به منطقه قفقاز جنوبي

در خصوص منطقه قفقاز جنوبي رهيافت‌هاي متعددي ميان اروپاييان وجود دارد كه در ذيل بطور خلاصه به آنها اشاره مي‌گردد:

1. رهيافت اروپايي قفقاز:

سياستهاي اصلي اين رهيافت، گسترش سياستهاي اروپا، تراسكا و شوراي اروپاست و اهدافي را كه دنبال مي‌نمايد دفاع از ارزشهاي اروپايي و تعلقات اروپايي است.

2. رهيافت بالكاني قفقاز:

سياستهاي اصلي اين رهيافت، انجام مأموريت‌هاي ويژه ديپلماتيك با هدف برقراري صلح و ثبات در منطقه به منظور تأمين منافع خود كه همان ايجاد امنيت در حاشيه اتحاديه اروپا و رفع بي‌ثباتي و پيچيدگي‌هاي قومي است.

3. رهيافت خزري قفقاز:

سياست‌هاي اصلي اين رهيافت، توجه ويژه به منابع انرژي درياي خزر و جغرافياي منطقه با هدف تأمين انرژي و امنيت انرژي اروپا است كه بجاي تمركز بر منطقه قفقاز به حوزه انرژي درياي خزر توجه ويژه مي‌نمايد.

4. رهيافت تلفيقي:

به نظر مي‌رسد با توجه به تحولات سريع در جهان و به ويژه در اين منطقه اكنون ديدگاه اروپاييان به ديدگاه و رهيافت تلفيقي نزديك‌تر و واقع‌بينانه‌تر باشد. اكنون اروپاييان برقراري صلح و ثبات و حل مناقشات داخلي و بين كشوري منطقه را محمل و بستري براي تأمين انرژي خود و نفوذ همه جانبه خود در اين منطقه مي‌نگرند و بي‌شك استراتژي كنوني خود هم همين مي‌باشد و حتي تلاش مي‌نمايد تا با ارتقاي سطح كمي و كيفي اين كشورها بر اساس استانداردهاي اروپايي آنها را به عضويت اتحاديه اروپايي درآورد تا از آمريكا و ديگر بازيگران منطقه‌اي و جهان عقب نماند. بنابراين به نظر مي‌رسد رهيافت تلفيقي در دستور كار كنوني اروپاييان در اين منطقه باشد هر چند ممكن است ديدگاه‌هاي جداگانه ولي محدود هم بر آن ديدگاهها تأكيد ورزند. البته اروپاييان هم تمايل دارند براي تأمين منافع اقتصادي و سياسي خود با دسترسي به انرژي منطقه و حضور سياسي و فيزيكي خود، در راستاي حضور فعال آمريكا و ديگر رقبا از قافله عقب نماند و با گسترش حوزه نفوذ خود به عنوان يك حوزه اروپايي آسان‌تر به اهدافش برسد و از آن طرف خود معيارها و شرايطي را براي الحاق اعضاي جديد تعيين و مشخص نموده است كه عدول از آنها هم برايش امكان‌پذير نيست. لذا تلاش مي‌نمايد با كمكهاي مالي و فني و اقتصادي و سياسي در همه زمينه‌ها از طرق مختلف و با اجراي برنامه‌هاي متعدد كه در ذيل اشاره خواهد شد به اهدافش برسد. قبل از ذكر آنها اشاره به اين معيارها ضروري است: منبع:فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله